کد مطلب:223236 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:173

برپایی نماز عید

برپایی نماز عید

علیّ بن إبراهیم از یاسر خادم و ریان بن أبی صلت نقل می كند كه: پس از آن ( اصول كافی، 2/علیه السلام 40. )

كه مأمون حضرت را به ولایتعهدی منصوب كرد، چون عید پیش آمد مأمون كس به نزد آن حضرت فرستاد كه سوار شود و برای خواندن نماز عید و خطبه آن بیرون رود. حضرت برای مأمون پیام داد كه تو خود شروطی كه میان من و تو است در پذیرفتن ولیعهدی می دانی. (قرار بر این بود كه من از این گونه امور معاف باشم) مرا از نمازخواندن با مردم معذور دار. مأمون گفت جز این نیست كه می خواهم دلهای مردم در ولیعهدی شما مطمئن و محكم شود و هم بدین وسیله فضل و برتری تو را بشناسند. و پیوسته فرستادگان در این باره میان آن حضرت و مأمون بودند. حضرت پیغام داد، اگر مرا معذور داری دوست تر دارم و اگر معذورم نداری، من چنان كه رسول خداصلی الله علیه واله و امیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السلام (برای نماز عید) بیرون رفتند، بیرون خواهم رفت. مأمون گفت هر طور می خواهی برو و به سرلشكران، پرده داران و دیگر مردمان دستور داد كه بامداد برای نماز به در خانه حضرت رضاعلیه السلام بروند.

روای می گوید: مردم برای دیدار حضرت رضاعلیه السلام بر سر راهها و بالای بامها نشسته بودند و زنان و كودكان نیز همگی بیرون ریخته و چشم به راه آمدن آن حضرت بودند و همه سرلشكران و سربازان نیز به در خانه آن بزرگوار آمدند و سوار بر مركبهای خود ایستاده بودند تا این كه آفتاب زد. پس حضرت رضاعلیه السلام غسل كرد و جامه خویش پوشید و عمامه سفیدی از كتان بر سر بست و یك سر آن را به سینه و سر دیگر آن را میان دو شانه انداخت و كمی عطر نیز بزد. انگاه عصایی مخصوص به دست گرفت و به همراهان و موالیان خود فرمود شما نیز چنین كنید كه من كردم پس آنان (همان كردند كه حضرت دستور فرموده بود) و به همراه او آمدند و آن حضرت پای برهنه در حالی كه زیر جامه خود را تا نصف ساق پا بالا زده و دامن لباسهای دیگر را به كمر زده بود به راه افتاد. اندكی بعد سر به سوی آسمان بلند كرد و تكبیر گفت. و همراهان و موالیان او نیز تكبیر گفتند، سپس به راه افتاد تا به در خانه ( اصول كافی، 408/2. )

رسید. سربازان كه حضرت را بر آن حال و هیأت دیدند همگی از مركبها فرود آمده كفشهای خود را بیرون آوردند و خوشحالترین آنان در آن وقت كسی بود كه چاقویی همراه داشت كه بدان وسیله بند كفش خود را ببرد و پابرهنه شود، پس حضرت علیه السلام تكبیر گفت و مردم نیز با او تكبیر گفتند (و چنان صدایی از تكبیر مردم بلند شد) كه گویا آسمان و در دیوار با او تكبیر می گفتند. مردم كه حضرت رضاعلیه السلام را با آن حال دیدند و صدای تكبیرش را شنیدند، چنان صداها را به گریه بلند كردند كه شهر مرو به لرزه درآمد، خبر به مأمون رسید، فضل بن سهل ذوالریاستین گفت، ای امیر المؤمنین اگر علیّ بن موسی الرضاعلیه السلام با این وضع به مصلّی برود مردم شیفته او خواهند شد (و ممكن است بر ما بشورند و خون ما را بریزند) پس كسی را نزد او فرست كه بازگردد. مأمون كس فرستاد و گفت: ما شما را به زحمت و رنج انداختیم و ما خوش نداریم كه سختی و رنج و مشقتی به شما برسد شما بازگردید و هر كس كه همیشه با مردم نماز می خوانده اكنون نیز نماز عید را خواهد خواند. حضرت رضاعلیه السلام كفش خود را طلبیده و پوشیده، آن گاه سوار مركب شده و بازگشت و آن روز مردم پراكنده شدند و نماز عید مرتبی خوانده نشد.

( الارشاد، 2/علیه السلام - صلی الله علیه واله 25؛ بحار الأنوار: 123/12؛ روضة الواعظین، ص 3علیه السلام 3؛ مسند الإمام الرضاعلیه السلام ، 93/1؛ حدیقة الشیعة، ص صلی الله علیه واله - 55صلی الله علیه واله ؛ منتهی الآمال، ص علیه السلام - صلی الله علیه واله 32؛ اختیار معرفة الرجال، ص 491؛ رجال نجاشی، ص 315؛ تاریخ روضة الصفاء، 44/3؛ اثبات الوصیة، ص علیه السلام - صلی الله علیه واله 39؛ مناقب آل أبی طالب، 9/3 - 8علیه السلام 4. )